محسن حامد- روزنامه ایران
منتقد
مجموعه شعر «ردی از زنان خاوری»
سروده «وحید ضیایی» از سوی انتشارات آرادمان با 45 شعر در 99 صفحه به چاپ
رسیده است. بیشتر شعرهای این مجموعه دارای مضامینی عاشقانه و اجتماعی
هستند. شاعر در پارهای از سرودهها سعی دارد تا فرمگرا رفتار کرده و بیان
خود را به روایتنویسی یا شعر روایی نزدیک کند. شعر روایی شعری است که در
آن قصه، رویدادهای تاریخی، سرگذشت یا حکایتی بازگو میشود. در شعر روایی،
ساختار شعر، قصه و روایت است و آنچه صرفاً آن را در حوزه شعر وارد میکند،
بیان منظوم و ترفندهای شاعرانهای است که به اصل روایت افزوده میشود. یعنی
شاعر، قصه اصلی را با آرائههای شعری شاخ و برگ میدهد و آن را
تأثیرگذارتر میکند. روایت گاه ساخته ذهن خود شاعر است. گاه شاعر روایتی
کهن را به شعر در میآورد. هدف روایت، گاه تنها نقل روایتی سرگرمکننده است
و گاه بیانی نمادین و استعاری دارد و پشت آن قصه و هدفی پنهان است.
لامپها ورد میخوانند، تیرچهها ورد میخوانند، بلوکهای احمق سیمانی و
قطارهایی که مدام مسیرهای محدود را تکرار میکنند، من کارگرم. قبرکن. توی
دهان چالهای عمیق، روی تارهای غیر صوتی، کلمه بیرون میکشم... (صفحه 13)
شاعر
از دریچهای تاریک با آهنهای سرد که رنگ پریدگی زندگی را از دهان شعر و
کلمه بیرون میجهد، با توصیفهای کوتاه و ملموس به تصویر میکشد. شاعر با
نگاهی افقی در مسیر تکرار و محدود، سوار قطار عمر به طول و عرض زندگی حرکت
میکند که گویی مخاطبهایش را در واگنهای کلمه بهدنبال خود میکشد.
شکلهای روایی بسیاری در دنیا وجود دارد. نخست، تنوع گونههای شگفت انگیز
است، گونههایی که هر کدام در رسانههای گوناگون گسترش مییابد، انگار همه
مواد موجود در جهان را میتوان ظرفی برای بیان بشر دانست. روایت در واقع
جهان شمول است و آن را میتوان بازنمایی رویدادها و موقعیتهای واقعی یا
تخیلی در یک گستره زمانی معین دانست. هر چند که میتوان گفت بسیاری
بازنماییها به بعد زمان ربط دارند ولی همه آنها روایت را تشکیل نمیدهند.
باور
کن/ آنکه آفریقا را/ در کشاله زنجیر/ آن که/ خاور بادام/ آنکه تموز لهجه
جنوب را چشید/ کافیست زنی سپید را/ با موهایی مشکی/ و چشمهای معمولی
ببیند... (صفحه 45). در برخی از سرودهها، نشانههایی که آنها را میتوان
نشانههای «من» بنامیم، کارکرد مستقیمتری دارند و شخص راوی یا موقعیت
زمانی و مکانی او را بازنمایی میکند. که هر ضمیر اول شخص جمع که منحصراً
اشاره به شخصیتها یا راویها نباشد، به فرد روایتکننده اشاره میکند:
برف
از ما میگذرد هر سال، انگار که نبوده و نیستم فقط کسی باور نمیکند که
نیست، که حتی به اندازه چتری سرمهای، سهمی از قدم زدن ندارد... (صفحه 64)
راوی
ردی از زنان خاوری، نقش مداخلهگری در روند شعری دارد یعنی بیشتر با
کاربرد «من» به مثابه فرد روایتکننده مشخص است. مداخلهگری راوی، میزان
خودآگاهی وی و فاصلهاش از رویدادهای روایت شده یا روایت شنو (ضمیر تو) هم
به تشخیص پارامترهای او یاری میرساند و هم بر تفسیر ما از روایت و
واکنشمان به آن تأثیرگذار است. در نتیجه، مداخلهگری راوی در تغییر و
توضیح برخی از رویدادهای روایت شده، شاید اهمیت آنها را در یک بخش روایت یا
جذابیت ذاتی آنها را نشان میدهد یا برجسته میسازد. گاهی این برجسته
سازیها موجب خرسندی ست یا باعث آزارمان میشود.اکنون که به تماشای من
برخاستهای چشم نگیری از این در خود تپیده به سرخی آلوده... این منم!
خارپشت عتیقی از دل این خاک... (صفحه 82) در این مجموعه نمیتوان از نقش زن
و بازیگردانی او چشم پوشی کرد. زنی که گاهی بهدلیل عدم دسترسی به
دستهایش باعث میشود که ضمیر اول شخص مفرد مذکر بدون او به مبارزه برخیزد
یا گاهی زنی گرفتار در جبر جغرافیای خاورمیانه که در تشتهای خون، قصه عشق
میشوید: دستهای خالی/ برای مبارزه سختتر مشت میشوند/ این را/ سالهاست
میدانم/ هر بار که خالی از دستهایت/ به سوی نبردی تازه میروم. (صفحه 5)
تو ایستادی/ که ترنج بهارستان بریده شد/ تو ایستادی/ و در خواب ایران/
یوسفی که سر نداشت/ به مصاف چاقو رفت... (صفحه 43). عنصر روایت در پارهای
از شعرها به قدری شفاف است که آنها را به داستانهای مینمال میرساند که
بهصورت شعرواره بیان شده است: در آبادی دور/ مردمانی هستند/ که گورهاشان
را/ با نان و خرما و چاقو/ در زنبیلی/ با خود میگردانند/ پادشاهانی دارند/
که روزهای بسیاری/ بی شمار از آنها را/ به تبر و داس و تبر میکشند...
(صفحه 60) در پایان میتوان گفت که وحید ضیایی در ردی از زنان خاوری،
میتوانست روایت شعرهای خود را بهصورت مجزا در مجموعه دیگری به چاپ
برساند که عدم این امر بیشک از طرف شاعر یا ناشر پیشبینی شده انجام گرفته
است. شاعر، اندیشههای خود را در تقابل عشق و جنگ، مرگ و زندگی، زوال
انسان مدرن و تیرگی اوضاع اجتماعی، بخوبی در روایتهای شعرگونهاش بیان
کرده است. هر چند نمیتوان نادیده گرفت که در بسیاری از سطرهای سرودههای
او، میتوان رگههای روح نوازی از شعر را احساس کرد.