تهران (پانا) - تازهترین مجموعه شعر وحید ضیائی با عنوان «ردی از زنان خاوری» در بازار نشر کتاب ایران عرضه شده است.
این مجموعه در ۱۰۰ صفحه حاوی ۳۵ شعر است از این شاعر و پژوهشگر معاصر که در سالهای گذشته بیشتر به مباحث ادبیات خلاقه در شعر توجه داشته است.
محسن حامد – شاعر – در نقدی بر این مجموعه در روزنامه ایران نوشته است: «در این مجموعه نمیتوان از نقش زن و بازیگردانی او چشمپوشی کرد؛ زنی که گاهی بهدلیل عدم دسترسی به دستهایش باعث میشود که ضمیر اول شخص مفرد مذکر بدون او به مبارزه برخیزد یا گاهی زنی گرفتار در جبر جغرافیای خاورمیانه که در تشتهای خون، قصه عشق میشوید..»
از شعرهای مجموعه "ردی از زنان خاوری" است:
مثل سرمای دوم دی
و رفاقت گلوگیرش با بادهای قمرینشان
هر صبح
چون لقمهای ناشایست
در خاکستری ِ آواز کبوتران بیهنگام
نفسم را میگیری
هزار اسب تُندپا
نژاده و سرخموی
در من این بیخیالی خیابان را میدوند
چگونه برای این خیل ِچرتی مدام
چگونه برای این فوجِ در هم تنیدهی عبوس
چگونه به گوش گور
از سماع تن
در قونیهی شانههایی ظریف میتوان گفت؟
مردمی که همدیگر را
تابوت ایستاده میبینند
و اجاقهاشان
از رسهای بیگانه با گیس بریدهی زن است
حالا که نفت
گوشوارهی دیگریست
بیا این کتابها را بسوزانیم
دهان اجاق خالیست
و دهان آن کودک صغیر: تریاک
کسی این خاورمیانهی فرتوت را خلاص کند
که اشکهایش
اندازهی هستهی زیتون است
مثل سرمای دوم دی
های غلیظمان ابریست
که هست و نمیبارد
مثل سنگی
که فکر میکند از دل دریاست
جا خوش کرده در حدقهی خونین یک چشم
مرا پشت مردمکانت پنهان کن
و حواست باشد
خیره به هیچ چشمی ننگری
سرما تیزی میکشد
و کوچه بیغیرتتر از این حرفهاست...
--
پادکست صوتی فروغ درمانی : نگاهی به شعر های فروغ فرخزاد : وحید ضیائی ( بخش اول)
برای دانلود لینک پایین را کلیک کنید
وحید ضیائی - علیرضا بهرامی - کورش انصاری و هادی خورشاهیان
برنامه شب شعر شب های هنر با تهیه کنندگی
جناب انصاری و اجرای دوست شاعر و ناشرم جناب بهرامی چراغ روشنی در فضای نه
چندان روشن فرهنگ و ادبیات امروز ایران است( سپاس از دکتر اکرامی نازنین و
جناب کاکاوند نیز )
دیروز دوشنبه سی ام دی ماه درباره روح حاکم مستولی بر ادبیات امروز سخن گفتم و تاکید
کردم که گرایش هنرمندان امروز به ادبیات سیاه ( مرگ در مقابل زندگی _ نفرت
در مقابل دوست داشتن _ جنگ در مقابل صلح _ عبث گرایی در مقابل امیدواری )
حاصل اضطراب درونی جامعه و زنگ خطری برای ادبیات و حکمت ایرانی ست که اگر
تاکنون به عنوان تنها تظاهر ماندگار ایرانی در جهان زنده مانده و زیسته با
همین حکمت ِ امید و مدارا و عشق بوده است . اضطراب ِ ناشی از سیاه اندیشی
هنرمند امروز هم در اثرش و هم زیست شاعرانه اش به چشم می خورد .وقتی محافل
ادبی خصوصی پایتخت به پاتوق های (عرق و ورق و زرورق) یا ( خود استاد پنداری
هایی با پشتوانه رسانه و تریبون ) تبدیل می شود و آبروداران شعر از هر
طیفی ( از ترس هوچی گری ادبی و رسانه ای ) سکوت کرده یا وادار به سکوت می
شوند , وقتی بذایند زندگی شاعر _ نویسنده ( مملو از شکست ها , طلاق ها ,
عقده گشایی های حزبی و جناحی و گروهی _ با پس زمینه سیگار و تریاک است ,
چهره ی عمومی یک شاعر _ نویسنده همان می شود که مدیری ها به تصویر می کشند
غرق در دود و دم و مالیخولیای کلماتی بی سر و ته ...
گاه به این می اندیشم که شخصیت و منش یک نویسنده چقدر آسیب دیده است که
مصلحان اجتماعی چند دهه قبل با آن پرستیژهای عالمانه شان تبدیل شده اند به
چهره هایی مسخ شده با هویتی گم .
دعوت به امید دعوت به حکمت ایرانی ست که در بدترین شرایط تاریخی و سیاسی
ایران ( مثلا عصر حافظ ) با بازنمود وضعیت سخت ان روزگار باز از تربیت
نفسانی و امیدورزی به ناخوداگاه جمعی غافل نمی شود
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتی بان ز طوفان غم مخور *
یا فردوسی
که گفتت برو دستم رستم ببند
مبندد مرا دست چرخ بلند *
یا سیف فرغانی
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
نیازمند یک بازگشتیم . به کشف دوباره خودمان . به بازسازی چهره ای که از یک
شاعر _ نویسنده در اذهان عمومی خلق کرده ایم , نیازمند رشد و توسعه ای
فردی و روانی تا معقولانه تر و سالم تر به ایفای نقش بپردازیم . شعر هنوز
هم سلاح پر قدرتی در ایران است . دوستت دارم هایی شلیک کنیم .
پ.ن
حساب کسانی که با تکیه بر تظاهر و تزویر نیز أن کارهای دیگر را در لوای وزن
و قوافی فرمایشی انجام می دهند جدا از این دسته ها نیست که دروغ و تزویر
آفت ِ روانی هر سلامت ادبی ست