وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

این وبلاگ به باز انتشار آثار دکتر وحید ضیائی (شاعر ، نویسنده ، مترجم ، روزنامه نگار ) می پردازد .
وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

این وبلاگ به باز انتشار آثار دکتر وحید ضیائی (شاعر ، نویسنده ، مترجم ، روزنامه نگار ) می پردازد .

تلخ و شیرین های هجرت از سرزمین مادری

تلخ و شیرین های هجرت از سرزمین مادری

Image result for ‫هوپ هوپ نامه‬‎


 وحید ضیایی

الف ) روزی نیست که خبر هجرت دوستی را به شهر ها و دیار ها و سرزمین های اطراف نشنوم . حالا زمینی و هوایی و زیر زمینی و زیر هوایی و حتی پوست گوسفندی ...
هجرت از زادگاه ، برای سرزمین مادری ام و خصوصن برای هنرمندانش یک رسم دیرین اجباری بوده است ( بیشتر ) .
اجبار آب و هوای سرد و فصول خود سری که زمستانش بهاری است و بهارش برف پوش ...
اجبار بیکاری و بی پیشه گی ... همه که چوپان و کشاورز نمی شوند ، " ملک از هنرمند رونق گیرد " و کو هنر گر و هنر خر و هنر فروش ....
اجبار دل چرکینی سنت و لاابالی گری خرده مدرنیته های وارداتی ...
اجبار ساختمان های کوتاه ، از نیم طبقه تا نهایت هفت هشت طبقه ...
اجبار ...
از همین روست که درصد هنرمندان موفق مهاجر سرزمین مادری از بازماندگان فقیدشان ( ! ) بیشتر است .
ب ) مشروطه ایرانی مدیون قفقاز و آذربایجان است به عبارتی . به عبارت دیگر مدیون آدم های بزرگی چون میرزا صابر طاهر زاده صاحب کتاب " هوپ هوپ نامه " که شعر های آزادیخواهانه ی او به قلم نسیم شمال در رشت ترجمه میشد و فارس و ترک و لر و عرب ایرانی را دریچه ای میشد برای تبسم معنی دار و خنده ی اشک آلود ...
آشنایی عوام جماعت با مفاهیمی چون قانون و آزادی و استبداد ستیزی با همین شعر های سوال برانگیز بود و صد البته کاریکاتور های مجلاتی مثل ملانصرالدین که همین صابر تحریریه ثابتش بود
ج ) خواب قیلوله بودم که دیدم نشسته ام روی نیمکتی و دارم این شعر صابر را زمزمه می کنم ... ای داد بیداد اردبیل ...
بیدار که شدم فوری قلم و کاغذی برداشتم و چنددبند این شعر بلند را ترجمه کردم . قصه این شعر ، قصه پیرمردی اردبیلی ست که به روسیه رفته و یکهویی از سنت سنگین شهرش وارد یک بقول خودش لعبت زاری شده و پشیمانی عمری که تلف ( ! ) کرده ، حالا گریبانش را گرفته است ...
د ) باطن شعر ، حدیث روبرویی سنت با مدرنیته در عریان ترین شکل خودش است ، حدیث مردمی که در مواجهه با دنیایی دیگرگونه ، دین و دنیاشان را با هم می بازند .حدیث تلخ مهاجرانی که تن به طنز تلخ غربت ناجور می دهند اما ...این شعر را با هم بخوانیم :

داد بیداد اردبیل!
آلتمیش ایل لیک عمریم اولدی سنده بر باد، اردبیل
بیر ده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!

ظن ائدیردیم من بوتون عالمده ایراندان سووای
بیر فرح آباد یئر یوخدور او ساماندان سووای
عورت اولماز حسنده فاطما، تکذبان دان سووای
وار ایمیش روسیه ده مین- مین پریزاد، اردبیل!
بیر ده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!

ای وطن، حوری گؤروردوم سنده کی عورتلری
دئردیم او حوریلرین سنسن یقین جنت لری
ایندی حیرانم باخوب گؤردوکجه بو لعبتلری
هر بیرینده باشقا لذت، باشقا بیر داد اردبیل!
بیر ده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!

حالیا باکوده یم، باکو دئمه، بیر خلدزار
خاصه دریا ساحلی بیر لعبتستان تاتار
هر طرف آغ، چاغ ماداملار بیر- بیریندن گلعذار
طرفه دلبر، تحفه بیر شئی، یاخشی بیر زاده، اردبیل!
بیر ده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!

مین منیم تک کابلایی بیر سونیانین دلداه سی
مین منیم تک پاک دین بیر رومقانین افتاده سی
مین منیم تک مؤمنین بیلمم نولوب سجاده سی
بنده لیک قیدین قیریب اولموشدور آزاد! اردبیل!
بیر ده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!

بئش دگیل، اون بئش دگیل، هر یان باخیرسان وار مادام!
ائو مادام، منزل مادام، بالقون مادام، تالوار مادام
سیرق مادام، قاستین مادام، پاسساژ مادام، بولوار مادام
مختصر، عقلم چاشیب، ای داد بیداد، اردبیل!
بیر ده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!

ترجمه :

شصت سال عمرم ز تو بر باد شد ، باد اردبیل
من چه نامردم اگر یادت کنم یاد اردبیل !

ظن من این بود در ایران زمین پهنه ور
نیست شهری مثل تو آباد مرز پر گهر
یا که مهروتر زنی از دختر مشدی جعفر
بوده در روسیه صد ها صد پریزاد اردبیل
من چه نامردم اگر یادت کنم یاد اردبیل !

ای وطن ! منکه زنانت را پری رو دیدمی
جنت این حوریانت من از این رو دیدمی !
حال حیرانم از این لعبت سرای چیدنی
چیدنش عدل است و این چینش مرا داد اردبیل !
من چه نامردم اگر یادت کنم یاد اردبیل !

حالیا در باکوام ! باکو نگو ... یک خلد رار
خاصه دریا ساحلش : یک لعبتستان تتار
هر طرف شایسته " مادامان " مطنطن ، گلعذار
وه چه دلبر ، وه پری وش ، چون پریزاد اردبیل
من چه نامردم اگر یادت کنم یاد اردبیل !

صد هزاران " کبلایی " مانند من دلداده اش
صد هزاران پاک دین بر زیر پا افتاده اش
صد هزاران مثل من گم کرده چون سجاده اش
قید و بند بندگی رستید و آزاد اردبیل
من چه نامردم اگر یادت کنم یاد اردبیل !

هر کجا هر سو نظر گردیده دیده صد مادام
خانه و کاشانه و بالکن مادام ، بی حد مادام
از در و دیوار میریزد مادام درصد مادام !
مختصر عقلم پریده ، داد بیداد اردبیل
من چه نامردم اگر یادت کنم ، یاد اردبیل

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.