وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

این وبلاگ به باز انتشار آثار دکتر وحید ضیائی (شاعر ، نویسنده ، مترجم ، روزنامه نگار ) می پردازد .
وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

این وبلاگ به باز انتشار آثار دکتر وحید ضیائی (شاعر ، نویسنده ، مترجم ، روزنامه نگار ) می پردازد .

در حاشیه شب های هنر قشقایی و شاهسون 2


لطف اله یوسفی ( نویسنده و قشقایی پژوه ) بعد از سفر خود به اردبیل یادداشتی در صفحه شخصی خود نوشت که با هم مرور می کنیم : 
http://s6.picofile.com/file/8256722342/IMG_20160621_092233.jpg
" دیار آشنا" 
از پنجره پرنده آهنی واز فراز ابرهایی تکه‌تکه شده کوههایی مه آلود وگاهی برفی را مینگرم احساسم میگوید زمان فرود نزدیک است و ناگهان دشتی سبز. عبور ماشین های فراوان از جاده که از وسط دشت سر سبز میگذرد تلنگری از تاریخ را به یاد می‌آورد نفس در سینه ام حبس می‌شود. سالها قبل و دوران کودکی را یاد میآورم که آغوش مادر و محبت پدر را رها کردم و همسفر برادران شدم به دشت مغان. و مغان مام وطن بود و سال ها برادرانم هم نوای مرد افسانه نه ای بهمن بیگی بودند تا نوای الهی آموختن نوازش گر زندگی هم ایلی های مام میهن باشد. دیاری که نه حس غریب غربت بود ونه احساس کشنده تنهایی همه دیوار خانه ها همسایه بودند و همه روستا ها هم فامیل. واغازین لحظه حضور در خانه خدا وهم کلامی من با خالقم برای ادای ندای اله اکبر از مسجد زیبای روستای گواشلو آغاز شد. آری پس از سی و هفت سال دوباره همان کودکی ده ساله میشدم که برادر معلم بود و البته معلم برای همزبان های اشنایم رسول بودند و رسالت آموختن واموزاندن را برای محقق ساختن عدالت خدایی عهده دار بودند. زمان به گذشته بازگشت و من همان صفا وصمیمیت و مهربانی و آغوش باز پدر و مادر و حس بی همتای خواهر وبرادر را باز از جوانان دیروز ومیانسال های امروز دیدم وهم کلمات زیبا ونوازشگر استادان وهنرمندان و مدیران امروز که چون دیروز آن دیار به ما گفتند واموختند که وطن مادر است ویاد وطن ونام وطن به مادر زنده است و این خصلتی است که خداوند مهربان فقط به مادر بخشیده است آن را پاس بداریم پاک و زیبا تا بی پایان باقی بماند وجاودان ادامه یابد این نبود مگر به همراهی برادرانم که یکی قریبی بود دلنشین و سخت پر تلاش ودیگری علی بود و به خصلت علیزاده داشت. وسومی ضیایی بود دکتر چون هیبت مردان مرد در هنر ودیگری بود دکتر به غایت بی ریا و زاده حاجی که هم آموخت بر من آنچه از دکتری نمیدانستمو حمیدی بود که به حق اوج متانت بود و شایسته ستایش و البته بزرگ مهمان نوازی و میزبانی جمع عریض و طویل همراهان، دکتر.... مدیرکل ارشاد بودند که وصف همراهی و مناعت طبع ایشان به یادگار می ماند و البته همه آنها 
که آمدند وگفتند و لبخند شوق افرینشان همه غربت زندگی را از ما گرفت وما خویشان خویشاوندی را دوباره یافتیم 

(لطف اله یوسفی اردیبهشت 95)
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.