وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

این وبلاگ به باز انتشار آثار دکتر وحید ضیائی (شاعر ، نویسنده ، مترجم ، روزنامه نگار ) می پردازد .
وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

وبلاگ رسمی آثار وحید ضیائی

این وبلاگ به باز انتشار آثار دکتر وحید ضیائی (شاعر ، نویسنده ، مترجم ، روزنامه نگار ) می پردازد .

رگباد : سپیده نیک رو / نشر روزنه ، 1397

ما گریخته بودیم / از زلزله به حیاط / از جنگ به حیاط / از مرگ به حیات / و زندگی / بازی تو در توی عجیبی بود ( رگباد : سپیده نیک رو  / نشر روزنه ، 1397 )

 

الف ) رگباد مجموعه ای به غایت نظام مند است در بی هوایی دفاتر شعر معاصر . فهرستی بلند بالا دارد با نام هایی وام گرفته از حروف اضافه که به عناصر اربعه ختم می شود . مجموعه ای که از روشن ترین نماد های جهانی _ دست و درخت و کلاغ _ برای معرفی نام خود در روی جلدش بهره برده است . اشارتی به جهان آرکائیک برخی از شعر های سپیده ای در مه و ابر آغاز صبحی سخت دلگیر ، سهل دلپذیر .

« بر خلاف»  های این مجموعه زیادند . زبانی دارد شسته و بی اضافات رایج « زبانی » یا « ساده نویسی های سست و دم دستی » . نیک رو زبانش را از مرور ادبیات و خصوصن شعر کهن وام گرفته است و دایره واژگانی نه چندان زیادش در این مجموعه استواری معنایی – القایی کلمات ادبی را نیک نفسانه با خود می کشند . پیچیدگی آنگونه که مخل قرائت شعر باشد دیده نمی شود اما گاه به ایجاز هایی می رسی که کمتر از حد انتظار تنهایت می گذارند در متن .

ب ) روایت او از جهان پیرامونش وقتی به حریم خانه و این همخانی اش با وطن بر می گردد ، روایات شخصی شده نجیبی ست که تن به روزمرگی ها نمی دهد و حتی ابائی ندارد که گاهی تن به تکرار مکررات بدهد در استعارات عاشقانه چرا که حس او در « زن بودگی متن » می تواند مشترک با بسیاری از پیشینیان نیز باشد . او عاشقانه های نجیبی دارد و دل مویه های مختصری از رثای جنگ های در جهان . این مجموعه بطور غریزی سالم است و از روانپریش های متداول بلاغی و نفسانی شعر امروز در او سراغی نیست .

ج) من مویه ها و عاشقانه هایش را بیشتر پسندیدم :

در دریا به تو

( به الآن کودک سوری )

نشسته ام روی صندلی

چشمانم را باز می کنم

خواب دریا می بینم

می بندم چشمانم را

خواب دریا می بینم

خواب می بینم

دریا آمده

گونه هایش را از اشک صدف پاک کرده

و جنازه را که با خود آورده

خیال ندارد ببرد

این کودک

کودکی ِ من نیست

اما کودک است

و این را دریا

از من و مرز های کشورم بهتر می داند

هیچکس قاتل تو نیست

هیچکس این آب های جنگ زده را محاکمه نمی کند

هیچکس هیچ گلوله ای را محاکمه نمی کند

مهم نیست

که مدرسه نخواهی رفت

و قد تو هرگز

از هشتاد و هشت سانت بلند تر نخواهد شد

مهم نیست نام تو چیست

و زندگی تو را

خزه های بسته در عمق دریا

بهتر می شناسند

نه ! این کودک

کودک من نیست

کودکی من نیست

کودک سرزمین من نیست

اما کودک است

می نشینم روی صندلی

چشمانم را می بندم

بیداری دریا را می بینم

که می برد تو را

می آورد تو را

و نمی داند

چه کند با تو

چه کند با خودش

چه کند با این آدم دو پا

چه کند

با قلبی که نمی تپد

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.